معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون

معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون

واقعیت در غبار فتنه

شنبه, ۹ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ب.ظ

#واقعیت_درغبار_فتنه

راوی:م_ح

کاورت رادربیار،،،،

یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد،
سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک #سنگ خورد توی پام از سنگهای پله ای،!
تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود،
خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم،
اما اگر #عقب نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند #گیر می افتادند،چون پشتشان به ما بود،
طوری #فاصله کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد،
من همان لحظه #شیشه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب،
#سنگی زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب،
جوری که از زیر کلاه ولباس #خون پاشید بیرون!
یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب،
فرستادن #بهداری مقداد،
انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود
از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود،
رنگش #کبود وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم #اسید پاشیده بودن روش انهم انجا بود
به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود
دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر #خونریزی دماغم گفت باید منتقل بشی،،،
یک #امبولانس امداد امد چهار نفر بودیم سوار شدیم،
امدادگر به من گفت #کاورت را دربیار!
بین را اغتشاشگرها می گیرند وامبولانس رو #اتش می زنند!
رفتیم بیمارستان حضرت رسول (ص)
تا نگو یک #عده انجا جمع شدند،ومنتظرند مجروح بسیجی اوردند #حمله کنند!
جمعیت هم زیاد بود،
از ما چهار نفر یک پیرمرد، یک جوان سی و چند ساله،
شلوار #نظامی داشت،
ما دونفر هم لباس شخصی،
یک پسر بچه تهرانی هم بود با تفنگ بادی #ساچمه زده بودن پاش،
یکی دیگه سنگ خورده بود سینه اش دنده هاش #شکسته بود،
اون رفت پایین، به محض رفتن دور امبولانس شلوغ شد،
امدادگرها سریع فرستادنش داخل،
من تا امدم پایین #راننده گفت برو بالا،
من رفتم بالا بلافاصله چنان #جنجال شد،
جو رو بهم ریختن،
یکی می گفت بچه چند سالمه وکشتید،!
یکی می گفت بچه دوساله ام چه گناهی داشت و#کشتید،
یکی می گفت اخه بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود کشتیش؟
با مظلوم نمایی جو را جوری کردن که انهایی که اغتشاشگر هم نبودن #حمله کردند به امبولانس!
یک دفعه اجر وسنگ بود که می امد داخل،
ماشین پر شد سنگ واجر! معلوم بود از #قبل اماده کردند،
راننده امدادگر دور ماشین می گرفت می گفت نزنید،
ولی می کشیدن کنار ومی زدند،
ی خانمی هم با موبایل #فیلم می گرفت،
همچنان سنگ بارانمان می کردند
بغل دستی بیچاره به خاطر مجروحیت دفاع هم نمی توانست کند ان رو #خیلی می زدند
ولی من بعضی از سنگها رو بادست می گرفتم،
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،

#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!

🎤راوی:م-ح

کتاب خرابکار اجاره ای

  • معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون

فتنه

واقعیت در غبار فتنه

۹دی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی