معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون

معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واقعیت در غبار فتنه» ثبت شده است

۰۹
دی

#واقعیت_در_غبارفتنه

اول با ماشین می زدند، ،،،
روز سوم -چهارم بودکه یک کاور بسیج تنمان کردیم وبا متور گشت زدیم، اطراف میدان #انقلاب گشت می زدیم،موقع برگشت،سرپل یادگار امام ترافیک شدید شد
از ساعت ۷به بعد وقتی ادارات تعطیل می شد ترافیک هم #شدیتر می شد،مخصوصا در خیابان ازادی،،

ترافیک پل یادگارامام جوری شد که بالا اجبار از هم #جدا شدیم دست خودمان نبود،
متور ما بین ماشینها گیر افتاد،مجبور شدیم از جاهابی که خلوت تر بود برویم،من دقت می کردم پشت سرم را نگاه می کردم،
بریدگی را دور زدیم برگشتیم بیاییم خیابان #اصلی نمی دانم. چطور شد که یک پژویی امد وبه قصد زیر گرفتن زد به ما،،،
ما #افتادیم وسط اتوبان، یک لحظه چشمم سیاهی رفت دیگر جایی را ندیدم، فقط با توجه که می دانستم #اغتشاشگرها اول با ماشین یا متور به وسیله نقلیه بچه ها می زنند،بعد از رویش رد می شوند، ،هرجور بود خودم را وسط بلوار رساندم که نتوانند زیرم بگیرند،
یک لحظه به خودم امدم دیدم ضارب رفته #صدمه زیادی دیده بودم که بسیجیها امدن به دادمان رسیدن وبردن بهداری،،
ان شب مجبور شدم برم خانه،
با توجه به درد پا وصدمه زیاد، یک روز درمیان می امدم مبارزه با اختشاشگر ها
#دردناکترین موضوع این بود که یکی ازبچه های بسیج که صدمه زیادی دیده بود با امبولانس می بردند بیمارستان،
اغتشاشگرها امبولانس را گرفتند، #بسیجی را بیرون کشیدند وطوری زدند که به #شهادت رسید 🌹
توی روزنامه های ان روزها نوشتن که انگشتان، بینی، بسیجی را پاره کرده بودندوخیلی از #جنایات دیگر

🎤راوی:-م.د

کتاب خرابکار اجاره ای
ص-۴۳

  • معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون
۰۹
دی

#واقعیت_درغبار_فتنه

جنایت هولاناک ❗️

روز تجمع درمیدان ازادی هم،روز #بخصوصی بود،
یکی از بچه ها پشت بی سیم می گفت "من چکار کنم؟
رفیق ما هم می گفت، اقا خودت می دونی، فکر کن انجا، #شلمچه است،یا طلائیه است،
دیگرریش وقیچی دست خودت،
اگر اینها اسلحه خانه را بگیرند،تمام است،

اشوبگر ها سردر حوزه را اتش می زنند، واین بنده خدا #تیرهوایی شلیک می کندوبا ایجاد رعب و وحشت، حوزه را حفظ می کند،
به ما گفته بودن حق شلیک ندارید،انها هم خیالشان راحت بود، به قول بچه ها شمشیر رو از رو بسته بودند،

#درپل کاج، نامرد ها یکی از بچه ها را انداخته بودند توی سطل زباله، و #اتش زده بودن،
نمی دونم بسیجی بود یا ناجا،
اورژانس امد #جنازه شهید رو از سطل بیرون کشید،
حدود یک ماه اکثرنقاط تهران شلوغ بود،صبح اول وقت با متور می رفتیم یک وقتهایی تاظهر روی متور می ماندیم،
نمی شد صحنه را خالی کرد، #وقت نماز از یک جمع صدو پنجاه نفره، ده تا ده تا می رفتیم توی مسجد نمازمان را می خواندیم،گاهی وقتها در همان خیابان، متورها را بغل هم می گذاشتیم سه-چهار تا از بچه ها را می گفتیم جلو متورها بیاستند،با همان اب معدنیها یی که داشتیم وضو می گرفتیم، دوتا -دوتا یا چند تا نمازمان را می خواندیم،!

#راوی:ب،ع

برگرفته از کتاب، خرابکار اجاره ای،ص،،۸۲

  • معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون
۰۹
دی

#واقعیت_درغبار_فتنه

راوی:م_ح

کاورت رادربیار،،،،

یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد،
سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک #سنگ خورد توی پام از سنگهای پله ای،!
تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود،
خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم،
اما اگر #عقب نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند #گیر می افتادند،چون پشتشان به ما بود،
طوری #فاصله کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد،
من همان لحظه #شیشه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب،
#سنگی زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب،
جوری که از زیر کلاه ولباس #خون پاشید بیرون!
یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب،
فرستادن #بهداری مقداد،
انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود
از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود،
رنگش #کبود وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم #اسید پاشیده بودن روش انهم انجا بود
به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود
دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر #خونریزی دماغم گفت باید منتقل بشی،،،
یک #امبولانس امداد امد چهار نفر بودیم سوار شدیم،
امدادگر به من گفت #کاورت را دربیار!
بین را اغتشاشگرها می گیرند وامبولانس رو #اتش می زنند!
رفتیم بیمارستان حضرت رسول (ص)
تا نگو یک #عده انجا جمع شدند،ومنتظرند مجروح بسیجی اوردند #حمله کنند!
جمعیت هم زیاد بود،
از ما چهار نفر یک پیرمرد، یک جوان سی و چند ساله،
شلوار #نظامی داشت،
ما دونفر هم لباس شخصی،
یک پسر بچه تهرانی هم بود با تفنگ بادی #ساچمه زده بودن پاش،
یکی دیگه سنگ خورده بود سینه اش دنده هاش #شکسته بود،
اون رفت پایین، به محض رفتن دور امبولانس شلوغ شد،
امدادگرها سریع فرستادنش داخل،
من تا امدم پایین #راننده گفت برو بالا،
من رفتم بالا بلافاصله چنان #جنجال شد،
جو رو بهم ریختن،
یکی می گفت بچه چند سالمه وکشتید،!
یکی می گفت بچه دوساله ام چه گناهی داشت و#کشتید،
یکی می گفت اخه بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود کشتیش؟
با مظلوم نمایی جو را جوری کردن که انهایی که اغتشاشگر هم نبودن #حمله کردند به امبولانس!
یک دفعه اجر وسنگ بود که می امد داخل،
ماشین پر شد سنگ واجر! معلوم بود از #قبل اماده کردند،
راننده امدادگر دور ماشین می گرفت می گفت نزنید،
ولی می کشیدن کنار ومی زدند،
ی خانمی هم با موبایل #فیلم می گرفت،
همچنان سنگ بارانمان می کردند
بغل دستی بیچاره به خاطر مجروحیت دفاع هم نمی توانست کند ان رو #خیلی می زدند
ولی من بعضی از سنگها رو بادست می گرفتم،
یک نفر یک #کاردبا تیغه بلند دستش بود می امد #ضربه می زد ومی رفت،

#راننده وقتی دید وضع اشفته است،واقعا #مردانگی کرد
ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند،
یکی #اویزان شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد،
منم از #سنگهایی که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن
چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال #مجروحان خرابه !!
سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای #امنیتی ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش
انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص!

🎤راوی:م-ح

کتاب خرابکار اجاره ای

  • معاونت فرهنگی جبهه سایبری حیدریون