کتاب دیجیتال
داستانهای نهج البلاغه
شب زندهدار خائف
نوف بن فضاله بکالی، منسوب به قریه «بکال یمن»، از قبیلهی حمیر بود و سعادت همنشینی و مصاحبت با امیرمومنان علی (ع) نصیبش شده بود و به عنوان یار مخلص و همراز علی (ع) بشمار میرفت. او
در زهد و وارستگی و خصوصیات اخلاقی به علی (ع) بسیار نزدیک بود. [306].
او میگوید: نیمه شبی علی (ع) را دیدم، که از بستر خواب برخاسته و به ستارگان آسمان مینگرد و به من فرمود: «ای نوف! خوابی یا بیدار؟!» گفتم: «بیدارم و به ستارگان مینگرم».
فرمود: ای نوف! خوشا به سعادت زاهدان و وارستگان در دنیا و مشتاقان به سرای آخرت آنان که زمین را آسایشگاه خود نموده و خاک زمین را بستر خود ساخته و آب آن را به جای عطر پذیرفتهاند و قرآن را شعار (لباس زیرین) خود و دعا را همچون لباس روئین، قرار دادهاند و دنیا را همچون شیوهی مسیح (ع) برگزیدهاند.
ای نوف! داود (پیامبر) علیهالسلام، در چنین ساعتی از شب، دست به دعا به پیشگاه خدا برداشت. و گفت: «به راستی که این همان ساعتی است که هیچ بندهای در آن دعا نمیکند مگر اینکه دعایش به استجابت میرسد» مگر دعای آن کس که مامور جمع کردن مالیات برای زمامدار ظالم، یا جاسوس مخفی و یا مامور انتظامی (برای دستگاه ظلم) و یا طنبورزن و یا طبال (گردانندهی ساز و آواز حرام) باشد که دعای این افراد، به استجابت نمیرسد. [307].
💎منبع:
[306] شرح نهج خوئی ج 21 ص 156.
[307] نهجالبلاغه حکمت 104